چشمان بارانی

ساخت وبلاگ
این روزها که کمبود رفاقت داریمتو رفیق خوبی ماندی وگذاشتی رفیق خوبی برایت بمانم . ‌. .خودمانی بگویم رفاقت یعنی چترِ بالایسرش شوی وقتی بلا میبارد بر سرشیعنی وقتی بلند بلند از ته دل میخندد بایستیدر کناری و کیف کنی از دیدن خنده هایشیعنی با دست به تو اشاره کند که بیا کنارمیعنی تو رفیقی تو شریک غم و شادی بودییعنی درد که دارد بفهمی . . .از نگاهش حرفهایش را بخوانی . . .رفاقت یعنی فارغ از جنسیت رفیقَت هرچه هستو هر آنچه باید باشد تو هوایش را داشته باشیمراقبش باشی شده از دور یا از نزدیک . ‌. .این روزها رفیق کم است و دوست بسیاراما تو عوض نشو ؛ تو رفیق بمان❤️♥️ + نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۴۰۲ ساعت 14:48 توسط اِم چشمان بارانی...
ما را در سایت چشمان بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaflaki8 بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 21:21

راهی پيدا كردم كه از دوباره صدمه خوردن مصون بمانم:

اگر نگذارم كسی برايم اهميت پيدا كند، ديگر چنين فقدانی را تحمل نخواهم كرد.

-اروین یالوم

+ نوشته شده در شنبه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۲ ساعت 10:9 توسط اِم

چشمان بارانی...
ما را در سایت چشمان بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaflaki8 بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 21:21

کاش همه معنی راز زندگی را میدانستیمراز زندگی درک کردن می‌خواهدزندگی چیز کوچک و بی‌معنی نیست که راحت بتوان از آن گذشتزندگی از هرچیزی که فکرش را کنی گران تر و دست نیافتنی تر استراز زندگی تو هستیبودنِ توسلامتیِ توو خندهایِ شیرین خودتو ضربان قلبی که هر ثانیه می‌شنویو چشمانی که هر روز صبح می‌گشاییراز زندگی...زندگی دوباره هر روز توست...زیرا آدمی یکبار به دنیا می آید و یکبار زندگی می کندپس تا میتوانی زندگی را زندگی کن + نوشته شده در جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 7:56 توسط اِم  |  چشمان بارانی...
ما را در سایت چشمان بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaflaki8 بازدید : 27 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 11:47

خوشحالم که تو بخشی از داستان من بودی، خوشحالم که گاهی که چشم‌هام را می‌بندم و به گذشته سفر می‌کنم وسط خاطرات خوب یا بدم، با تو مواجه می‌شوم؛ قوی، امن، آگاه، و بسیار پناه دهنده...خوشحالم که هر زمان حس کردم برای کسی دوست‌داشتنی نیستم یا احساس نیاز به دوست داشته شدن و مورد توجه کسی واقع شدن داشتم، به تو فکر می‌کنم که برای مدتی به زیباترین حالت ممکن یک انسان دوستم داشتی و از کودک رنجیده و تنهای درونم، به والدانه‌ترین صورت ممکن محافظت کردی.خوشحالم که گاهی به تو فکر می‌کنم و خاطرات مشترکی با تو دارم، حتی اگر غبار زمانه، خیلی چیزها را محو کرده‌باشد و پلِ ارتباطیِ میان ما، کاملا ویران شده باشد و من و تو هیچ نقطه‌ی اشتراکی باهم نداشته‌باشیم و مسیرمان تا ابدیت از هم جدا باشد.خوشحالم که انسان آگاهی مثل تو را شناخته‌ام و خوشحالم که ممکن است تو هم گاهی با دیدن چشم‌های کسی یا شنیدن صدای کسی یا مواجهه با بلندپروازی‌ها و دیوانگی‌ها و لبخندهای کودکانه‌‌ی کسی، به یاد من بیفتی و لبخند بزنی...- نرگس صرافیان طوفان‌ + نوشته شده در دوشنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 6:22 توسط اِم چشمان بارانی...
ما را در سایت چشمان بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaflaki8 بازدید : 34 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 11:47

ای کاش میتوانستم بگویم که با من چه میکنی

تو جانی در جانم می‌آفرینی

تو تنها سببی هستی که به خاطر آن

روز های بیشتر

شب های بیشتر

و سهم بیشتری از زندگی میخواهم

تو به من اطمینان می‌دهی که فردایی وجود دارد.

+ نوشته شده در چهارشنبه یکم آذر ۱۴۰۲ ساعت 16:53 توسط اِم

چشمان بارانی...
ما را در سایت چشمان بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaflaki8 بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1402 ساعت: 12:05

چه رنجی می کشد
آن کس که انسان است
و از احساس سرشار
[email protected]

آن رفیقی که به دوران غمم دور نرفت...

زیرشمشیرغمش رقص کنان خواهم رفت.
تو هر شرایطی پشتتم رفیق

چشمان بارانی...
ما را در سایت چشمان بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmaflaki8 بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1402 ساعت: 12:05